دکتر کلانتر جراح بی نظیریه و آدم کم نظیری هم هست به گمونم ...بابا بزرگ ۹۰ ساله رو ۲ ماه بعد از جراحی قلب باز و تعویض ۳ رگ کرونر... سر و مر و گنده بردم مطب دکتر برای ویزیت ...حالا اینا بماند!
خلاصه کنم : برق نبود و تو ظلمات شبیه به عالم برزخ نشسته بودیم تا نوبت ما بشه ....من و بقیه مریض ها تا جایی که جا داشت از دور و بر بابا بزرگه تار و مار شده بودیم به صندلی های دور رس اونم به سبب بوی پماد ویکسی که بابا بزرگه (شهباز خروسه ) به اقصی جوارح تنقیه فرموده بودند و هر زی حیاتی رو رم میداد ...گمونم یه ۴۸ ساعتی لای سیر و پیاز و ویکس خوابیده بود که حسابی خوش خوراک بشه...
دو تا از بچه محل های قدیمی تهران بغل هم نشسته بودند ...۷۰-۸۰ سالی سن داشتند و گویا اونجا همدیگه رو پیدا کرده بودند ...اونیکه کلاه نداشت و در عوض کچل بود به اونیکه مو داشت و در عوض کلاه نداشت می گفت:
- ما که بچه قدیم تهرانیم از خودمون یه آلونک نداریم اونوقت همه ی قربتی(غربتی؟) ها از اطراف اومدن صاحب همه چیز شدند....
دومی در جوابش یه چیزی گفت که با اینکه بارها به شکل های دیگه شنیده بودمش اما اینقدر ملموس و واقعی حس اش نکرده بودم ...شاید تاثیر فضا و حال و هوای اونجا بود شاید هم خود کلام اثر گذار بود..(.اه اه چقدر تو باقالی ها گیج می زنم تا اصل مطلب و بگم ...)..
دومی از پنجره مطب بیرون رو نشون داد و گفت :
اون برج رو می بینی ؟ اونیکه ۲۰۰ تا اتاق داره ؟؟...وقتی مرد هیچی شو نمی ذارن با خودش ببره شورتش هم از پاش در می یارن .
اون صحنه ای پیش چشمم اومد که وکیل و وزیر و بنا و بقال و هر کی و هرچی هم که باشی ...می ندازنت رو سنگ مرده شور خونه و از این رو به اون روت می کنن و لخت و عور می پیچنت لای لای پنبه و کفن و می تپوننت تو دل خاک سرد ....
جدا هیچ وقت به این فکر نکرده بودم که شورت آدم رو هم از پاش در می یارن ...
و وای که ما چی دلبستگی های عجیب غریبی به مال و منال دنیا داریم
بگذریم... همینطوری اومدم یه چیزی بگم و برم
بادت به دست باشد ار دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رود به باد
حافظ گرت ز پند حکیمان ملالت است
کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد....
با تشکر از شما