...هیچ دقت کردید؟
حتما آره !.دقت نمی خواد )
در فضای تمام وبلاگ ها ناامیدی و یاس و افسردگی ...پوچی و بیهودگی تا مرز از هم پاشیدگی وفرو ریختن به چشم میخوره.
هم تو ..هم من...همه ما .
دوستان ...دوستان وبلاگ نویس...روزگار میخواد ما از هم بپاشیم....تک به تک فرو بریزیم....نباشیم.
من تو :ما نباید بذاریم.....نباید با دست خودمون تیشه به ریشه همدیگه بزنیم.
اگه امروز روز من نیست...کمترین کاری که میشه و باید کرد اینه که سالم و پر نشاط سر پا بمونم...لمس و دیدن زشتی ها و پلشتی ها نباید روحم رو زخمی و آزرده کنه....من یک نفس عمیق می کشم و به انتظار فردای بهتر می مونم...با چشمان باز ...باز باز
اما با روح و روانی سالم و استوار....با تنی سالم با بدنی سالم
من نفس عمیق می کشم و به اتظار میمانم....به انتظار فرداهای بهتر.
من تو ما :نباید...نباید...نباید...حتی با نوشتن یک کلمه ...یک حرف...یک آه...به تخریب روحیه و فروپاشی خودمون و دیگران کمک کنیم
از امروز نوشتن از زشتی ها ...جریانات ناامید کننده ..حوادث تلخ...غدقن...قدغن...به هر شکلی قدقن!من با دست تو و تو با دست من داریم از پا در می یاییم...
زشتی ها و کجیها دیگه گفتن نداره که تمامی هم نداره اما ما می تونیم با تغییر رنگ متن و حاشیه وبلاگمون با نوشتن حرفهای شاد و امیدوار کنندهبا گفتن از خودمون خوبی هامون نقاط روشن زندگی مون فضای تیره و کدر اجتماع افسرده امون رو مایل به روشنی و امیدواری کنیم...
کار ساده ایه ...خیلی ساده
تو باهوشی...به ما خیانت نکن.
من از امروز به وبلاگ های تیره و غمناک سر نمی زنم...
من نفس عمیق میکشم و به انتظار فرداهای بهتر خودم رو سر پا و سالم نگه میدارم..این کمترین کاریه که میشه کرد
شاد باشید و
با تشکر از شما
خواستم از دوستی که عنوان و متن این یادداشت رو مدیون دوستی ها و نفس های عمیق اش هستم تشکر کرده باشم.
......
با تشکر از (شخص) شما .
اومدم خیلی چیزا بگم .... خیلی چیزا ... حتی خواستم یه پست بنویسم براش ... یه ذره هم نوشتم، ولی تازگیا این جوری شدم که حرفا رو بی خیال می شم. خیلی ساده. حالا فقط یه چیزی می خوام بگم. وقتی میای نفس عمیق بکشی و یه عالمه دود می ره تو ریه هات، اون وقت چی؟
جدا آدم شما جوونها رو با این لبخند های شاداب و این دلهای صاف و زلال می بینه بیشتر از همیشه به زندگی امیدوار می شه :)
همیشه سبز باشی و
.....
قربان شما. !
زنده باد...
بابا انرژی...نمیای نمیای وقتی میای همچین میای بولدوزر وار... میزنی ریشه به تیشه هرچی ادم غصه خوره...
میدونی اشکان... من همیشه گفتم بعضی وقتا دیوارهای وبلاگ تنها جاییه برای اینکه بشه بهش مشت زد... همیشه تو زندگی خیلی وقتا مراعات خیلی چیزها رو میکنیم مراعات روحیه خیلی ادما رو... بخودمون سخت می گیریم که به کسی سخت نگذره... اینجا رو دیگه از کسی نگیریم... همه ادمایی که بیرون این دنیای مجازی بهمون میخندن شاید یه کوه غم دارند و اینجا تنها جاییه که میشه کوله بار غمشون رو بذارن زمین یه نفس عمیق! بکشند و دوباره برش دارن و راه بیفتن... حالا با کسانی که کلا ناله اند کاری ندارم... اما ادمه دیگه...گاهی لازمه که غم هم داشته باشه... اگه روزی کسی از غم میگه یا الکی غر میزنه...خب بذاریم بزنه... همیشگی که نیست...(همیشگیها رو منم سر نمیزنم) ...
بعد هم شما اگه میخوای من به شخصه شاد باشم و خوش روخیه لطف بفرمایید... سالی یه بار اینجا رو گردگیری نکنید
تو روزی خواهی آمد .... ~
سلام اشکان جون.فهمیدم چرا دیگه به من سر نمی زنی. غم و سیاهی هم یه روی سکه ی زندگیه دیگه.مهم اینه که سخت نگیری.به هر حال من در حال حاضر شادم و شاید به زودی آپ کنم. همیشه از شنیدن پیشنهادات و انتقاداتت خوشحال می شم.
خوش باشی.
سلام بر استاد!!
میدونی اشکان... این درست که دیگران میان وبلاگ ما رو میخونند و ممکنه تاثیر بگیرند از حال و هوای پستی که میفرستیم اما حرف من چیز دیگه ایه... من میگم...تو دنیای حقیقی... ما ادما اکثر اون چیزی نیستیم که نشون میدیم و حالا دلایل مختلفی هم داره اما یه دلیل اش که شاید دلیل قشنگی هم هست اینه که نمیخوایم روی دیگران تاثیر بذاریم...یعنی همینکه دوستی من رو دلگیر ببینه یا خانواده همینطور و ناراحت بشن...یا انرژی منفی بهشون داده بشه... یا ذهنشون درگیر بشه ادم رو وادار می کنه که اونی نباشه که هست...بخنده.. به روی خودش نیاره... ولی بیا اینجا رو یه کم متمایز کنیم... به جای اینکه از کسی انتظار داشته باشیم که منفی ننویسه روحیه خودمون رو تقویت کنیم که تاثیر نگیریم... میشه خوند... میشه درگیر شد... میشه حتی با درگیر شدن کمک کرد...حرفی ... راه حلی... بدون اینکه روحیه امون خراب بشه... تو فکر کن... دوستی مشکلی داشته باشه و برای اینکه به من و تو انرژی منفی نده یا تاثیر نذاره چیزی نگه... و تو بعنوان یه دوست بعدا که بدونی چه حالی بهت دست میده؟؟
از اون روزی که نوشته تو خوندم می ترسم بنویسم ... شاید به این خاطر که راست می گی ... البته خیلی حرفای نرگس رو هم قبول دارم ... اما اون ترسه هم هست ... آخه راست می گی.
سلام دوست عزیز حرفات منطقی بود تا حدودی قبولشون دارم .بازم بیا
باریکللا
اشکان عزیز سلام.....ممنون از لطف شما....زیبا می نویسید و حرفهایت عجیب به دل می نشیتد....من هم با نظر اخیر شما در باره غم آلود شدن فضای وبلاگ ها کاملا موافقم....راه چاره همانست که شما گفته اید و نگفته اید....برای تان آرزوی توفیق روز افزون دارم...از اینکه به وبلاگ سارا شعر سر زدید خوشحالم...عزیز باشید
سلام
من سارا را دوستدارم
های
چه میگویی ؟
تو می دانی چقدر-چقدر- سارایم را دوستدارم؟
به سارا رسیدن جز با گریه
ناله
موج زدن
و باز هم گریه
میسر نیست
چهمی گویی دوست من چه می گویی ؟
سارای من اصل امیداست
سارای من یعنی نور
سارای منیعنی روشنایی
سارای من خود ماه است
سارای من . . .
ساراست . . .
و این یعنی
امید . .
باید بگ مطالب رو خوندم وباتو موافقم. من به بلاگم کاری ندارم همه متن هامو واسه خودم تو یک فایل متنی ذخیره میکنم وکسی رو هم تشویق نمیکنم بخونه شاید آخرش هم همرو پاک کردم که با بلاگ نویسی فرق نمیکنه اخه همش فلسفیه و گفتنی نیست هر کس باید خودش برسه